خسرو ابراهیمیت /صغاد

ساخت وبلاگ
وقتی هر روز بخاطر تو کنار جدول این خیابان حل می شوم!!!مگر فرقی می کند، افقی یا عمودی؟مگر فرقی می کند، که چند حرفی باشی؟مهم این است که توی دل جا بگیری.افقی یا عمودی مهم نیست، دوست دارم ،نام تمام پرندگان را در این جدول بیاورمنام همه ­ی گلهانام تمام جنگل ها وسبزه زارهاکاش میشد تصویر چشمهایت، لبخند هایتدست ها وگیسوان چلیپا یت رادر تک تک خانه های این جدول جا می دادم، مگر فرقی می کند عمودی یا افقی؟از هر جهت‌ که تو در جدول دل، جا بیفتی من از همان جهت به تو می نگرم. چه فرقی می کند که تو ، درجدول روزنامه باشی یا یک فصلنامهمهم این است که:من لب این جدول ها، رودخانه ها پرت نشوم غرق نشوم،حل نشوم!!و همچنان بمانم تا عاقبت رمز، دست یافتن به تورا بگشایم. خسرو ابراهیمیت /صغاد ...ادامه مطلب
ما را در سایت خسرو ابراهیمیت /صغاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebrahimiatsadro بازدید : 2 تاريخ : جمعه 21 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:58

گاهی وقت ها دلم نوشتن می خواهد.شاید حرف زدن می خواهد می نویسم، !از گذشته ، از حال، از آینده می نویسم گاهی وقت ها چرندو پرند می نویسم!!نمی دانم از نوشتن چه می خواهم اما هنوز گاهی وقت ها می نویسم.وبا نوشتن سفری می کنم به اعماق وجودم ومثل یک قرص بعد از مصرف آرام می شوم کاش می دانستم ؟چرا بنویسم ؟از چه ؟ از که؟ برای که بنویسم ؟آه که ندانستن هم سرمایه بزرگی است اگر بدانیم.حتی اگر نوشته هایم را کسی نخواند نوشتن برای من اعجاز می کند ومن رها می شوم رها ! خسرو ابراهیمیت /صغاد ...ادامه مطلب
ما را در سایت خسرو ابراهیمیت /صغاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebrahimiatsadro بازدید : 2 تاريخ : جمعه 21 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:58

وقتی می نویسم:فرقی نمی کند با صفحه کلید یاباخودکار بیک، یا با نی دزفولکه البته خوشنویسی چیز دیگری است که حظ بصر است وهم حظ نظروقتی می نویسم :مثل نسیمی که بانوازش شاخه های یک درختخوشه های سلام می چیند وسبد سبد حال خوش می برد.یا قایقی که پر است از احساس و روی موج های کوتاه وبلند موسیقی می نوازد یا شرشر آبی که دل سنگ می سایدحالم نرم نرمک ترانه می سازد.وقتی می نویسم!مثل اینکه تو پای تشنگی یک بلوط کهن سال ایستاده باشی به نماز باران که میدانی شاید نبارد!نمازی که نه وضو دارد نه قبله!فقط حس می کنی آسمان حرفت را می فهمد.دل ریگ ها، شن ها ، پژواک عجیبی صادر می کنند.وتو از دلواپسی گلبرگ های اسپند صحرا از سفر نسیم و ازپای بسته گون از دوری باراناز ته حوز ، تنهایی انسان از سرانجام کار ، خشنودی کردگار از رستگاری انسان می نویسیخواهش واژه ها را در سلول ها در خون رگها اجابت می کنم انگشتان را با موسیقی نوشتن به رقص می آورم.فقط می دانم که معجزه کلمات آرامم می کندمثل اینک در گوشه ای دنج نشسته ای باکسی که به تو آرامش می دهد حرف می زنی مَحرم نگفته هایت را پیدا می کنی.از نگفته هایت می گویی از سر کوچه دلواپسی ، از باغ رسیدن ها و نرسید ن هاوقتی می نویسم ، بال در می آورم و انگشتانم روی سفیدی کاغذ ترانه می بارممن که موسیقی نمی دانم !!اما تمام نوت های زیر وبم درختان جهان را می فهمم.اشک هایم، گل کاغذ یم را شبنم می زند نفسی می کشم، از اعماق وجود مضراب قلم از دستم رها می شود طنین خوش آهنگی می وزد از پنجره ومن سوار برخلسه ی خیال ودر جریان یک مراقبه خوشایند رها می شوم، رها خسرو ابراهیمیت /صغاد ...ادامه مطلب
ما را در سایت خسرو ابراهیمیت /صغاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebrahimiatsadro بازدید : 2 تاريخ : جمعه 21 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:58

خیالت که دست بر دار نیست.

اما من از تکرار بیزارم.

از لجاجت بی پندار

از خار از دار بیزارم

چه بگویم؟

تقدیر را نمی دانم.

اما همه جوانب می گویند :

شدنی نیست!!!

پس دیگر حرفی هم برای تکرار ندارم.

فقط بیاو مردانگی کن!!

مثل خاکستر بر باد رفته

بر آب ده خیالم را.

خسرو ابراهیمیت /صغاد ...
ما را در سایت خسرو ابراهیمیت /صغاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebrahimiatsadro بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:32

وقتی نمی توانی حرف بزنی کلمات روی دستت سنگینی می کند.حرف هایت نجویده خسته می شود در گلوآنوقت: نه می باری نه می سازی فقط می سوزی محکوم می شوی به سکوت . آنوقت:با تو نامرد می شود، شعرهای نانوشته ات !!! خسرو ابراهیمیت /صغاد ...ادامه مطلب
ما را در سایت خسرو ابراهیمیت /صغاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebrahimiatsadro بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:32

سکوت!!سکوت!!چقدر سنگین ومه آلود ی تو؟پرم از گفتن بی زارم از خفتن.پر پروازم پرشوقمپر عشقمست، مست بهار نارنج شیرا زم سرشار موسیقی اهورایی و آوازمبیا و دست مرا بگیر که ساز نا کوک این سکوت نا کجا آبادم.ابراهیمیت بهار 1403 شیراز خسرو ابراهیمیت /صغاد ...ادامه مطلب
ما را در سایت خسرو ابراهیمیت /صغاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebrahimiatsadro بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:38

ای عشق! ای پیامبر رسالتم!اگر رسالتم جنون است؟بگذار مجنون بمانم.ای عشق! ای بزرگ قبیله ام در این سرا ی گسستنی و شکستنی توبمان ودستگیر آدم باش.تو شبنم صبح تو عطر ظهر تو نور شب باش نیازی به جمعه نیست.تو طلوع باش تو خود ظهور باش مَخلَص کلام :برای من فقط سین از جواب سلام باش !گیرم که متهم شوم به کج فهی !!اما به فهم ناقص من، نیازی به جنگ نیستبه انتقام نیست !بیا سپید باش اصلاً برای جهانی بهتر فقط صلح باشای پیامبر رسالتماگر رسالتم جنون است؟بگذار مجنون بمانمابراهیمیت، شیراز / بهار 1403 خسرو ابراهیمیت /صغاد ...ادامه مطلب
ما را در سایت خسرو ابراهیمیت /صغاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebrahimiatsadro بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:38

ای شاعر ! خبر بدی برایت دارم !اگر بفهمی نامرد ترین آدم زندگی کسی هستی که با تمام وجود با تو آمده.وتو هنوز در آه ... گذشته آه... می کشی ای نامرد!***ای شاعر! خبر خوبی برایت دارم.اگر بفهمی می توانی بهترین آدم زندگی کسی باشیکه با همه وجود با تو آمده.وتو دیگر نگاهی به پشت سر نداری !وعاشقانه همراهت را؛ عشقت را، دوست داری ای مرد!***ای شاعر! خبر خوب تری برایت دارم.برای شاعر شدن نیازی نیست از شکست هایت غم هایت، نرسیدن هایت و.. بگویی. اگر بدانی ، گذشته ها گذشته آینده در هاله ای از ابهام استامروز زندگی کن.همراه و معشوقت را دریاب به خوبی ها، مهربانی ها، زیبایی ها و... به اطرافت خوب نگاه کن!به خدا، به خودت اتکا کن،زندگی را نوش کن، زندگی را شعر کنای آدم! (ابراهیمیت / شیراز /فروردین 1403) خسرو ابراهیمیت /صغاد ...ادامه مطلب
ما را در سایت خسرو ابراهیمیت /صغاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebrahimiatsadro بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1403 ساعت: 5:00

سلام،امروز 15 اسفند 1402 است تفألی زدم به دیوان خواجه اهل راز حافظ شیراز که این غزل آمد. اگر خوشتان آمد، نوش جاندی پیر می فروش که ذکرش به خیر بادگفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یادگفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگگفتا قبول کن سخن و هر چه باد بادسود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دستاز بهر این معامله غمگین مباش و شادبادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچدر معرضی که تخت سلیمان رود به بادحافظ گرت ز پند حکیمان ملالت استکوته کنیم قصه که عمرت دراز باد. خسرو ابراهیمیت /صغاد ...ادامه مطلب
ما را در سایت خسرو ابراهیمیت /صغاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebrahimiatsadro بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 14:17

یکی از شعرهای بسیار دلنشین که سال هاست در ایام محرم ، همواره زمزمه می کنم ، از محمد رضا محمدی نیکو است «که : قیام امام حسین‌(ع)را فریادی بلند می‌بیند که جهان‌، بیداری خود را برای همیشه مدیون آن است.فریادی که چنان محشری کبری تا قیامت‌، دل‌های بیدار را روشن و پرشور و خواب ستمکاران را آشفته خواهد کرد.عرصه و فرصت حسین (ع) از فراسوی ازل تا ابد ادامه دارد و طنین فریاد بیدارگر او دایره در دایره در امواج زمان جاریست، با این حال شعر از بیان توصیفی و عاطفی نسبت به حادثه کربلا غافل نشده و با آوردن مراعات نظیرهایی چون‌، عطش و آتش و تنهایی و شمشیر و شهادت‌، مظلومیت امام را نیز مد نظر دارد.»(مصطفی محدثی)اي‌كه پيچيد شبي در دل اين كوچه صدايتيك جهان پنجره بيدار شد از بانگ رهايتتا قيامت همه‌جا محشر كبراي تو برپاستاي شب تار عدم، شام غريبان عزايتعطش و آتش و تنهايي و شمشير و شهادتخبري مختصر از حادثه كرب و بلايتهمرهانت صفي از آينه بودند و خوش آن‌روزكه درخشيد خدا در همه آينه‌هايتكاش بوديم و سر و ديده و دستي چو ابوالفضلمي‌فشانديم سبك‌تر ز كفي آب به پايتاز فراسوي ازل تا ابد، اي حلق بريدهمي‌رود دايره در دايره پژواك صدايت + نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 12:24 توسط خسرو ابراهیمیت  |  خسرو ابراهیمیت /صغاد ...ادامه مطلب
ما را در سایت خسرو ابراهیمیت /صغاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebrahimiatsadro بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت: 15:17